نهال بانونهال بانو، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

نى نى ناز

عااااشقانه عااااشقتونم گل دخملاى مامان :))))

- همين امروز. همين الاااان خودتو به باران گلي نشون دادي بستني خورده بوديم لم داده بودم رو مبل ديدم داري تكون ميخوري. فوري باران جون رو صدا كردم دو سه تا تكون حساااابي خوردي. باران كلي ذوق كرد از ديدنت   - يه سري لباس هم به يكي از دوستاي گلم كه از انگليس ميومد سفارش دادم امروز خاله سولماز و مانيا رفتن تحويل گرفتن. الهييييييى ..... خاله ميگه مانيا كلي قريون صدقه لباسا رفته. گفته خودم تنش ميكنم اينا رو . كلي هم نگران بوده و به خاله گفته مامان بچه نوزادو چجورى بايد بشورم ؟ توى حموم از دستم نيفته !!!!   - چند روز پيش هم سكسكه ميكردي بلا خانوم. و مامان براي اولين بار از تكونهاي مرتبت فهميد داري سكسكه ميكني...
28 اسفند 1392

دختر يا پسر ! مسئله اين است ....

ديروز يكشنبه ششم بهمن ماه وقت سونو داشتم. هم براى سلامت نى نى ناز هم تعيين جنسيت. سه شنبه هفته پيش بابا حسين ميخواست بره تهران و نميتونست تا اين يكشنبه صبر كنه. منم كه دوست داشتم بابا حسين هم موقع سونو باهامون باشه همون سه شنبه نوبت گرفتم و با بابايى رفتيم سونو. ولى شما نى نىِ بلا برا خودت لم داده بودى و پاهاتو انداخته بودي رو هم و چُرت ميزدى :) الهي مامان قرررربون اون چرت زدنت بره عسلكم. دكتر گفت برو يكم شكلات بخور شايد نى نى خوشگله تكون بخوره ولى زهى خيال باطل :) بعد از كلي اينور اونور كردن دستگاه شما با يه خنده ى من تكون خوردى و دكترو خوشحال كردى ولي از حالت لم داده چمباتمه زدى و باااازم خوابيدى خخخخخخخ دكترم هركاري كرد ديگه بيدار ن...
7 بهمن 1392

به آبجى باران گفتم :)

ديروز طي يك عمليات انتهاري يه راز بزرگو براي باران فاش كررررردم  صبح نشسته بوديم داشت ميپرسيد ني ني زندايي كي به دنيا مياد. بعد يهو زد زير گريه كه ما چرا ني ني دار نميشيم و من ميدونم ديگه نميتونيم ني نى دار بشيم و .... بميرم الهي مثل ابر بهاااار اشك ميريخت. كلي صحبت كرديم اخرشم گفتم بيا امروز بريم سونو ببينيم ني ني هست يا نه. بايد ديروز ميرفتم ان تي اخه.  خلاصه به دكتر سونوگرافي گفتم دخترم نميدونه بهش بوگو.   دستگاهو كه گذاشت گفت به بهههه شما كه ني ني داري.  الهي فداش بشم. باران پشت دكتره وايساده بود دستاشو گره زده بود به هم و تند تند صلوات ميفرستاد.  وقتي دكي بچه رو نشونش داد نزديك بود گريه كنه. صورتشو گرفته بود تو دستاش.  بعدم او...
12 دی 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نى نى ناز می باشد